اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

تعطیلات عید فطر

به پیشنهاد عمه مریم و عمو امیر تصمیم بر این شد که برای تعطیلات عید فطر بریم انزلی . مسیر تهران تا انزلی برای مامان مونا مثل کش میمونه هر چی میری تموم نمیشه تو حالت عادی 5 ساعت راهه که این مسافت تو تعطیلات و ترافیک و توقفهای متعدد تبدیل شد به 8 ساعت و تازه وقتی هم رسیدیم بخش سخت مسافرت یعنی پیدا کردن ویلای خوب شروع شد خلاصه بعد از کلی دور خودمون تو شهر انزلی گشتن یه جا پیدا کردیم و سه شب رو با عمه مریم و عمو امیر و آرمان و آرمین و عزیز فریده و خاله مریم و عمو مسعود و زن عمو ساناز گذروندیم هوا هم خنک وبارونی بود  و فقط روز اول و آخر تونستیم بریم دریا و پسرم کلی هنرنمایی کرد و رو آب میخوابید کلی هم با عمو مسعود و زن عمو ساناز تو آب بازی کر...
27 تير 1394

سفر دل

به خاطر نذری که مامان مونا داشت تصمیم گرفتیم بریم مشهد مقدس پابوس امام رضا .صبح پنج شنبه رفتیم فرودگاه و ساعت 9 صبح سوار هواپیما شدیم که نمیدونم چرا پسرم یه عالمه گریه گرد تا خوابش برد . امیرعلی خوابید و نوبت بابا محمد شد که از هواپیما میترسه  با چند تا تکون های شدید هواپیما که از حق نگذریم مامان مونا هم کلی ترسیده بود ولی رو نمیکرد رسیدیم مشهد و به سمت هتل درویشی رفتیم . بعداز تحویل گرفتن اطاق و حمام کردن و نهارخوردن استراحت کردیم که برای اذان مغرب بریم حرم از خواب که بیدار شدیم وای خدای من امیرعلی تب کرده بود .پیاده راه افتادیم برای پیدا کردن داروخانه و گرفتن شربت استامینوفن . خلاصه با کلی عذاب رسیدیم حرم که امیرعلی بی قرار بیقرا...
11 تير 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد